اندیشه آزاد

اندیشه آزاد

اندیشه آزاد

اندیشه آزاد

نوشتاری در باب فاشیسم (قسمت دوم)

اصول فاشیسم:
ایدئولوژی فاشیسم مانند هر ایدئولوژی دیگر دارای اصول فکری و پایه های مشاهداتی ( آزمون و خطا ) است. بنیتو موسولینی در دانشنامه ایتالیا در سال ۱۹۳۲ میلادی، به عنوان رهبر فاشیست ایتالیا نه مورد اصول فاشیسم را مطرح کرد. لازم به ذکر است این موارد طبقه بندی اصول از دید یک مقام حکومتی است و الزاماً مفهوم ایدئولوژی فاشیسم محدود به این 9 مورد نیست.
۱) عدم اعتقاد به سودمند بودن صلح
۲) مخالفت با اندیشه‌های سوسیالیستی
۳) مخالفت با لیبرالیسم
4) تبعیت زندگی همه ی گروهها از دولت
۵) تقدس پیشوا تا سرحدّّ امکان
۶) مخالفت با دموکراسی
۷) اعتقاد شدید به قهرمان‌پرستی
۸) تبلیغ روح رزم‌جویی
۹) نظام تک‌حزبی


عوامل ایجاد فاشیسم و تبعات آن:
همانطور که گفته شد فاشیسم با کمک شعارهای پوپولیستی و عوام پسندانه (عوام فریبانه)، علی الخصوص ناسیونالیستی به مقبولیت عمومی می رسد و با حمایت سرمایه داران و محافظه کاران به قدرت اجرایی دست پیدا می کند و به لحاظ مالی تامین می گردد. ناگفته نماند در شرایط عادی و مورد قبول عموم، دیدگاههای افراطی مقبولیت پیدا نمی کنند. زیرا عموم مردم از وضع موجود راضی اند و به دنبال تغییر در وضعیت نیستند، اما در شرایط نابسامان سیاسی و علی الخصوص اقتصادی این گونه دیدگاهها بیشتر مورد توجه قرار می گیرند. از طرفی لیبرالیسم و کمونیسم ( در همه ی انواع ) رقیبان جدی برای محافظه کاری و بالطبع فاشیسم می باشند و در اوضاع نابسامان همواره این دو دیدگاه بیشتر مورد توجه عموم قرار می گیرد. بنابراین با مقابله ی محافظه کاران و به نوعی سرخوردگی اجتماعی از تغییر، در میان توده انتظار ظهور قهرمان برای تغییر افزایش می یابد. در این شرایط فاشیسم با رهبری یک قهرمان (خواه به ذات قهرمان و خواه به فریب) وارد نظام حکومتی می شود. نظام تک حزبی اولین و حیاتی ترین اقدام فاشیسم است زیرا هر گونه مخالفت و آگاهی توده باعث ایجاد مقاومت خواهد شد. در مراحل بعدی اقداماتی در جهت افزایش قدرت نظامی و اقتصادی دولت انجام می شود. صنایع نظامی تقویت می شوند. دولت با خرید سلاح از صنایع نظامی ایجاد چرخه ی اقتصادی کرده و باعث شدت گرفتن دامنه فعالیتهای این صنایع و صنایع وابسته می گردد. اما روشن است که گردش داخلی پول تا حد معینی باعث رونق اقتصادی می گردد. پس از آن کمبود نقدینگی و خالی شدن ذخایر دولتی باعث ناتوانی دولت در ادامه ی این سیاست می گردد. در این زمان نزدیک ترین راه حل اقدام نظامی است. تهاجم به کشورهای همسایه ساده ترین راه برای مصرف کردن سلاحهای خریداری شده است. از سوی دیگر با مطرح کردن شعارهای ناسیونالیستی و بعضاً ایدئولوژیکی افکار عمومی تهییج و آماده نبرد می شود. با بدست آوردن فضای حیاتی (اصطلاحی که برای مملکت های جدید الاشغال آلمان رایش سوم استفاده می شد و به معنای فضای جغرافیایی بیشتر بود) یا همان منابع اولیه بیشتر و نیروی کار جدید دولت قادر به کسب درآمد بیشتر می گردد و خرید تسلیحات نظامی را افزایش می دهد و این چرخه بدین منوال ادامه می یابد. (نمونه های بارز این روش ایتالیای موسولینی و آلمان هیتلر می باشند که ایتالیا به شمال آفریقا و آلمان به کشورهای اروپایی حمله کرد) مشخصاً زمانی که این اتفاق رخ دهد کشورهای مختلف برای حفظ منافع خود با حکومت فاشیستی مقابله می کنند و یا به جهت سهم خواهی از آن حمایت می کنند. (جنگهای جهانی اول و دوم، حمایت ژاپن از فاشیسم آلمان و ایتالیا و مقابله امریکا و چین با فاشیسم) اما فاشیسم الزاماً هم به این سمت و سو نمی رود. بلکه به جای حمله به کشورهای همسایه می تواند با فروش سلاح و عملاً واسطه گری دولتی به نوعی چرخه ی اقتصادی را کج دار و مریز حفظ کند. (اسپانیای فرانکو و آرژانتین خوان پرون با وجود تفاوتهای اندک نسبت به هم از نمونه های این مسیر اند) اما مهمترین تاثیر یک حکومت فاشیستی در زمینه ی فرهنگی و اجتماعی است. شاید فاشیسم بتواند با درگیر شدن در مجادلات نظامی و یا اقتصادی توجه توده را برای مدتی به خود جلب کند، اما در دراز مدت نارضایتی و مهمتر از آن عقب ماندگی فرهنگی را به دنبال دارد. سانسور، سیاستهای اجتماعی ارتجاعی، مقابلات قهری با تمامی مظاهر دموکراتیک، لیبرالی و مانند آنها، عدم پاسخگویی به توده، و در نهایت عدم رسیدن به اهداف اولیه و شعارهای محوری ( که همان حمایت از طبقه کارگر است ) منجر به سرنگونی این ایدئولوژی می گردد.

خطرات فاشیسم :
طبیعتاً حکومتهای فاشیسم برای کشورهای همسایه یک خطر بالقوه می باشند. از طرف دیگر با توجه به شرایط کنونی جهان، حکومتهای فاشیستی تهدیدی برای منافع اقتصادی و امنیتی کشورها در سراسر جهان می باشند. اما بزرگترین خطر یک حکومت فاشیستی برای مردم همان کشور است. زمانی که دیدگاه های فاشیستی بومی سازی شوند، یا به عبارتی با پارامتر ها و ارزشهای جامعه همخوان شوند، تبعات خطرناک آن دراز مدت خواهد شد. ( در اسپانیا ژنرال فرانکو ارتش را با اشرافیت و کلیسای کاتولیک پیوند داد. رژیم فاشیست اسپانیا ( فالانژیسم ) تا ۱۹۷۵ به حیات خود ادامه داد. ) اگر دیدگاه های نوینی، از دل ایدئولوژی های بومی بروز کند، و معیارهای فاشیسمی را به همراه داشته باشند، آن زمان است که مقابله با آن، هزینه های سرسام آوری به همراه دارد. زیرا ملتی که با سطح فرهنگ و پیشینه ی تاریخی خاص به دوران فاشیسم برسد، تا زمان انفجار احساسی ( یا انقلاب های عمومی ) یا فشار های خارجی ( به معنای حملات کشورهای دیگر ) از حکومت فاشیسمی حمایت می کند و دولت فاشیسمی نیز اقدام به تصفیه و پاکسازی فکری در داخل نظام می کند. این تغییر در « سنت » به آسانی قابل تغییر نخواهد بود، زیرا هم از سوی دولت و هم از سوی ملت با مقاومت روبرو خواهد شد.

نتیجه گیری:
هدف از بررسی این مسایل و موارد رسیدن به این بخش از نوشتار بود. تا کنون با مجموعه تفکرات، مقدمات حاکم شدن فاشیسم، و تبعات آن آشنایی نسبی پیدا کردیم. هدف اصلی این متن بررسی جامعه کنونی ایران است. از دید نویسنده ایران امروز، اکثر شرایط روی کار آمدن حکومت فاشیسم را دارا است. و اگر دقیق تر بنگریم فاشیسم در ایران متولد شده است. محافظه کاران در ایران پس از انقلاب دارای قدرت بی کرانی شدند. تلفیق حکومت با اندیشه های دینی اسلامی، که دارای قدمتی بسیار طولانی در سرزمین ایران می باشند، قدرت سیاسی و اقتصادی زیادی را برای محافظه کاران به ارمغان آورد. در عین حال حمایت نسبی توده نیز متوجه محافظه کاران بود.
اما در اوایل دوران پس از انقلاب مردم ایران شمّه هایی از حکومتهای لیبرال دموکراتیک غربی را نیز به صورت گذرا دیده بودند. این آگاهی محدود، به همراه تبلیغات رسانه ای غرب، که اندیشه های لیبرالی را تبلیغ می کنند باعث بالا رفتن سطح توقع مردم شد. خاصیت محافظه کاری راستی ها در ایران و نیز بنیان های اندیشه ی دینی، آنان را به مقابله با خواسته های توده وادار می کند. بنابر این با وارد شدن یک قهرمان ( این بار به ذات قهرمان ) مردم به امید دست یافتن به خواسته های اجتماعی خود از وی حمایت کردند. در مقابل محافظه کاران برای مقابله با این جریان نوین اجرایی و فکری دست به تقویت تندرو ها زدند. (ماهیت محافظه کاری، درگیری مستقیم با دیگر اندیشه ها را بر نمی تابد!) پس با قدرت گرفتن نیروهای چپ در ایران، تندرو ها و افراطیون راست نیز از سوی محافظه کاران تقویت می شدند. ترور های حکومتی از مشخصات بارز این آزادی عمل است. حمایتهای همه جانبه قضایی، ساپورت های مالی و مقابله با انتقادها همگی حاکی از حمایتها و تقویت افراطیون توسط محافظه کاران ایران است. این حمایتها تا بدست آوردن پارلمان توسط افراطیون ادامه یافت. پس از آن، محافظه کاران از خطرات احتمالی به قدرت رسیدن این دیدگاههای افراطی آگاه شدند و سعی در معتدل نگه داشتن این قدرت کردند. اما فاشیسم، همانطور که قبلاً اشاره شد، فقط تا زمانی حمایت محافظه کاران را نیاز دارد که به وجهه توده گرایی اش لطمه ای نزند و در عین حال به قدرت سیاسی نیز دست پیدا کند.پس حاشیه علیه متن یورش می کند. مناصب حکومتی را یکی پس از دیگری به دست می گیرد و پس از حاکمیت، نظام تک حزبی را بوجود می آورد، دستگاههای اجرایی، از عناصر دموکرات و لیبرال، تصفیه می شوند، ارتش تقویت می شود، صنایع نظامی تقویت می شوند و دولت بزرگترین خریدار محصولات می گردد. ایران هم اکنون تمام این مسیر ها را طی کرده است. پس از شروع به کار مجلس هفتم، دولت نهم نیز از همان طیف مجلس به قدرت رسید. اما در زمان انتخابات، و قبل از به قدرت رسیدن دولت نهم، حمایت محافظه کاران از افراطیون، به شدت کاهش یافته بود، به طوری که نگرانی از نتیجه ی این اقدام در میان محافل محافظه کار بحثهای شدیدی را ایجاد کرد و باعث تصفیه درون حزبی شد. تعدادی از نیروهای کاملاً محافظه کار کنار رانده شدند و به جای آنان نیروهای افراطی جایگزین شدند. و بدین ترتیب اولین گامهای تشکیل و تثبیت یک نظام فاشیستی در ایران نضج می گیرد.
فاشیسم در ایران اما با عنوان و پوشش دیگری رشد می کند. با توجه به سابقه ی اسلامی ایران، این گروه با شعار های عوام فریبانه ی ایرانی و اسلامی سعی در جذب توده ها دارند. به جای نژاد برتر، از جامعه ی اسلامی و یا امت اسلام استفاده می شود، با هر دو دیدگاه لیبرالی و کمونیستی مخالفت می ورزد و بنابر ماهیت تاریخی خود، با تمام کشورهایی با این سیستم حکومتی دارای تنش بالایی است، با حربه ی صهیونیسم ستیزی همواره سعی در آماده باش دادن به ملت برای آمادگی نبرد و جنگ دارد. در میان احزاب تنها حزب حاکم دارای قدرت اجرایی و آزادی عمل است و دیگر حزب های جامعه تنها برای کاستن از فشارهای خارجی و داخلی اجازه ی حیات دارند، که همین حق حیات هم به شدت محدود است. ابزار های ارتباط جمعی تنها در راستای انعکاس دیدگاههای دولت می باشد و مخالفین و متخلفین از این حدود، یقیناً با حربه ای تعطیل و نابود می گردند. ترور دولتی و حکومتی علناٌ تایید می گردد و مشمول حمایت های قضایی قرار می گیرد. همراهی با دین از اصلی ترین پارامترهای این ایدئولوژی است. از سوی دیگر اوضاع نابسامان اقتصاد ایران که بر اثر تحریم های طولانی مدت و نیز اثرات حمله ی عراق بوجود آمده و با شکست خوردن تاکتیک های محافظه کاران برای بهبود وضع اقتصادی تشدید شد، شرایط را برای هر چه بیشتر مستحکم کردن پایه های قدرت این حزب در ایران را فراهم می کند.

موخره:
صرف آگاهی و مقایسه حزب حاکم ایران با نظام فاشیستی به ذات آگاهی داشتن مفید است، اما راهکارهای عملی نیز پیش روی ما قرار می دهد. تاریخ همواره قابلیت راهنمایی انسان را دارد. اگر توانایی تحلیل شرایط و کشف نقاط ضعف فاشیسم را داریم، دور از انتظار نیست که برای برون رفت از بن بست کنونی جامعه ی امروز ایران، که به زعم نویسنده تشابهات فراوانی با حکومتهای فاشیستی اروپا دارد، راه حلی بیابیم. راه حلی که بر آمده از اندیشه ایرانی، و بر پایه فرهنگ توده بنا گردیده باشد.

نوشتاری در باب فاشیسم (قسمت اول)

*. این مقاله در دو بخش منتشر می شود، قبول دارم کمی طولانی است، و قبول دارم در نگاه اول بحثی تاریخی یا فلسفی است. اما ... شاید ارزش اندکی ارزش توجه کردن را داشته باشد.



مقدمه:
قلم زدن در باب یک نظام سیاسی اجرایی (که دارای جهان بینی مدون باشد)، نیاز به آگاهی همه جانبه نسبت به ماهیت و اصول اساسی، تاریخچه پیدایش و اثرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در جامعه ی مورد نظر دارد. از آنجا که بررسی تمام این موارد از حوصله ی بحث خارج است، ابتدا اشاره ای کلی به اصول و مفاهیم خواهیم کرد و تحقیق بیشتر را به خواننده واگذار می کنیم. جان گری (محقق معاصر در زمینه ی مکاتب سیاسی) در کتاب لیبرالیسم به این مطلب اشاره می کند که وجه تاریخی هر دیدگاه سیاسی برای محقق به اندازه ی فلسفه ی دیدگاه اهمیت دارد. زیرا شرایط رشد و فراگیر شدن یک دیدگاه با شرایط حاکم بر جامعه پیوندی عمیق و پیچیده دارد. دیدگاه فلسفی تلاش بر آن دارد تا نواقص و مشکلات اجتماعی دوران خود ( و اغلب آینده ) را ریشه یابی کند و سپس به ارائه راهکاری برای حل موانع بپردازد. حتی در صورتی که دیدگاهی از مرزهای جغرافیایی و منطقه ای عبور کند و به جای دیگری سرایت کند، این ارزشها و باورهای عمومی هستند که در باره درستی و نادرستی ایدئولوژی قضاوت می کنند و آن را می پذیرند و یا رد می کنند. از جنبه ی دیگر یک دیدگاه ایدئولوژیکی می تواند با زمینه های تاریخی و فرهنگی متفاوت و بدون قرابت منطقه ای در مکانهای مختلف رخ دهد. به این معنی که با وجود تفاوت در تاریخ ملل، اندیشه ها می توانند در شرایط محیطی مختلف و با فرهنگهای متفاوت مشابه با هم باشند (در حالت خاص با تفاوت زمانی) و الزاماً کپی برداری نشده باشند. بنابر این مطالعه ی نحوه رشد و نمو اندیشه ها در زادگاه در درجه اول، و در ادامه در منطقه مورد بررسی لازم و ضروری به نظر می رسد. در باب فلسفه و اندیشه ی فاشیزم (که در زبانی فارسی به فاشیسم تغییر یافته) نیز بدین گونه عمل خواهیم کرد. اما بخش بررسی تاریخی فاشیسم در زادگاه آن یعنی ایتالیا، آلمان، اسپانیا و در کشورهای دیگری از اروپای شرقی و آمریکای جنوبی، مانند یونان، آرژانتین و غیره، اعم از نظریه پردازان، شرایط اجتماعی و سیاسی آن زمان، حوادث و پیامدهای که به صورت مستقیم و غیر مستقیم مربوط به این اندیشه می شود را بر عهده ی خواننده می گذاریم و به بیان اصول و تبعات فاشیسم می پردازیم.


پیوند ها:
دانشنامه ویکی پدیا
سیر تاریخی‌ فاشیسم‌، شیما شهرابی، روزنامه اعتماد ملی
سنت فاشیسم، جان وایس، عبدالحمید طباطبایی، نشر هرمس
رازهای پنهان صعود نازیسم، عبدالله شهبازی
فاشیسم و بنگاه‌های کلان اقتصادی، دانیل گرن، رضا مرادی، نشر قطره



فاشیسم چیست؟
فاشیسم یک نظام فلسفی است. نوعی جهان بینی و برنامه ی اجرایی جهت بهبود وضع سیاسی و ( علی الخصوص ) اقتصادی نابسامان. به طور کلی فاشیسم نوعی دیدگاه دیکتاتوری جمعی است. در این نظام، اقلیتی از جامعه به پشتوانه ی بخش سرمایه دار انحصار طلب مانند فئودال ها و صاحبان صنایع در شرایط بحرانی جامعه همچون عقب ماندگی شدید اقتصادی و سیاسی، از به قدرت رسیدن طبقه ی کارگر جلوگیری می کنند.
در این بین عوام فریبی یا پوپولیسم نقش مهمی در جذب توده دارد. مطرح کردن شعار در این سیستم از عوامل کمکی برای در پوشش قرار دادن نقاط ضعف سیستم ایدئولوژیکی یا اجرایی است. از سوی دیگر به جهت سهل الحفظ بودن یک شعار واحد، حصول اتفاق نظر جمعی و برانگیختگی احساسی به آسانی ممکن خواهد بود. در ضمن به نوعی نیروهای موافق و مخالف نیز از یکدیگر مجزا می گردند.
احزاب سیاسی راست گرا و سیاست مداران راست نیز به جهت در خطر بودن از سوی سرمایه داران نوین و از طرف دیگر دیدگاههای لیبرالی و چپ، با ایدئولوژی فاشیستی احساس غرابت بیشتری دارند، اما در اصول کلی، فاشیسم پا را از محافظه کاری فراتر گذاشته و تبدیل به راست افراطی می گردد. به بیان دیگر ماهیت محافظه کاری خود را از دست می دهد و تبدیل به مهاجم به دیدگاههای لیبرالی و همچنین کمونیستی می شود. (در بحث فاشیسم حکومتی این تهاجم به همراه نیروی قهریه ارتش تبدیل به مقابله و از بین بردن احزاب و گروهها و حتی اشخاص می گردد.) دلیل همراهی دست راستی ها با فاشیسم کارآمد نبودن دیدگاههای محافظه گرایانه در زمینه ی اجرایی و خطر غالب شدن دیدگاههای نوین و جایگزین است. در حکومت محافظه کار صاحبان قدرت با هر ابزاری از قدرت دفاع می کنند و در این بین دیدگاههای فاشیستی بهترین حربه برای مقابله با سایر سرمایه داران خارج از حوزه قدرت اجرایی و دیگر بخش‌های جامعه نظیر کارگران است. به بیان دیگر در میانه ی مبارزه طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی، زمانی که بورژوازی دیگر قادر نیست سلطه خود را از طریق پارلمانی حفظ کند به حمایت از دیدگاههای تندرو و افراطی روی می آورد. البته ناگفته نماند نیروهای فاشیست پس از بدست آوردن قدرت اجرایی به مخالفت و مقابله با نیروهای محافظه کار می پردازند. به عبارت بهتر یورش حاشیه علیه متن آغاز می گردد. زیرا فاشیسم برای بقا در سیستم حکومتی نیاز به همراهی توده دارد، و این در گرو جدا شدن از محافظه کاران است.
نظام فاشیستی برای برقراری امنیت اقتصادی و سیاسی راهکاری مشخصاً قهری دارد. ترور دولتی، تحریک اراذل و اوباش و استفاده از نیروی احساسی توده از جمله ی این راهکارها می باشند. استفاده از نیروی نظامی در برقراری نظم و امنیت اجتماعی، کنترل مخالفین و سرکوب آنها از موارد قابل پیش بینی در حکومت فاشیسمی است.

بدون قضاوت

رییس جمهور در جمع سفیران و روسای نمایندگی‌های جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور گفت :

«امروز ملت و دولت ایران ... "ماموریت خود" برای "اصلاح نظام حاکم بر جهان" مبتنی بر عدالت، خداپرستی و عشق و مهرورزی و انصاف را فریاد می‌زنند.»

«ماموریت بزرگ امروز جمهوری اسلامی ایران اصلاح و تغییر ساختار مناسبات و روابط بین‌المللی در جهت منافع ملت‌ها و ترسیم شرایط مطلوب است.»

بررسی امکان و ضرورت تغییر در ساختار اجتماعی ایران-۱

در ابتدا مایلم اندکی راجع به موضوع بحث و عنوان مطلب توضیح دهم تا برای مخاطب روشن گردد که مراد از طرح عنوان بالا چیست. در ادامه سعی خواهد شد تا با استفاده از عقل جمعی به جوابی برای این سوال برسیم.

آنچه از دغدغه های جامعه ایرانی (اعم از توده ی مردم و روشنفکران) بر ما پیداست آنست که همگی از شرایط فعلی – بخوانید عقب ماندگی اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی- در رنجیم. بر همگان پیداست که جامعه ایرانی قرنهاست که از قافله توسعه و پیشرفت جا مانده است. این امری ست که اگر نتوان گفت همه ولی می توان ادعا کرد که اکثر قریب به اتفاق "ما"؛ ایرانیان به آن معترفیم. آنچه درین میان متفاوت است روشهای برخورد با این "واقعیت" است. واقعیتی که با نگاه خوشبینانه  عقب افتادگی نام میگیرد و در نگاه دیگر می تواند پس رفت نیز نامیده شود.

در مواجهه با این واقعیت، رفتارهای گوناگونی از سوی افراد جامعه – عناصر تشکیل دهنده ی جامعه – به چشم می آید. یک راه آنست که در عین علم داشتن به آن، راه بی تفاوتی پیش گیریم و تلاشی برای تغییر نداشته باشیم و صرفا به انتقاد(!) –بخوانید غر و لند کردن- بپردازیم؛ روشی که پیروان آن هم در میان توده ی مردم و هم در میان نخبگان و روشنفکران بسیارند. می توان برای تسکین درد این واقعیت به مواد مخدر تاریخی پناه ببریم؛ به "تمدن دوهزار و پانصد ساله" و "تاریخ هفت هزار ساله" مان ببالیم، به "عظمت ایران باستان" مفتخر باشیم و به "غلبه ی سپاه ایران بر روم" دل خوش کنیم. از "اولین منشور حقوق بشر" که توسط "داریوش بزرگ" نگاشته شده است دم بزنیم. یا ادعا کنیم که همه ی پیشرفتهای علمی و سیاسی و هنری جهان سرمنشایی ایرانی دارد که "هنر نزد ایرانیانست و بس". یا اگر بخواهیم از مسکنهای اسلامی نیز استفاده کنیم می توانیم به "بسط و گسترش و بالندگی فرهنگ اسلامی" توسط متفکرین پارسی استناد کنیم. و تمام دل مشغولیمان این باشد که به جهان ثابت کنیم که ابو علی سینا، عمر خیام، محمد رازی، مولوی و دیگران همگی "ایرانی" بوده اند. و باز هم برای توجیه وضع فعلی و "اتفاقات" تاریخی پیش آمده پس از "افتخارات" بالا هر آنچه از آفت و خرابی در روح فرهنگ و تاریخ و اجتماع فعلی و پیشین مان هست به گردن "شخص ثالثی" بیاندازیم. این شخص ثالث می تواند استبداد داخلی باشد (که نمونه هایش در تاریخ ما بسیار است.)، می تواند استبداد خارجی باشد (مثل حمله ی اسکندر، حمله ی اعراب، حمله ی مغول ها، حمله ی افاغنه و حتی حمله ی قوای متفقین به ایران!)، می تواند استعمار و استثمار باشد (که "کار؛ کار انگلیسی هاست")... همه ی اینها می توانند باشند اما "خودمان" نمی توانیم باشیم...

بعد با استفاده از همه ی واقعیت های بالا از واقعیتی که –دست کم- پنج قرن است که با آن دست به گریبانیم فرار کنیم. اما آنچه مسلم است اینکه هیچ مسکنی، درمان نمی کند.

پرسش اینجاست که درمان چیست؟ راه جبران عقب ماندگی پانصد ساله ایران و ایرانی کدام است؟ چه کنیم که به جای اعتبار گرفتن از تاریخ، خود، اعتبار تاریخ شویم؟

زایش...

متولد می شویم؛ همگی با هم!



آفرینش

و بدین سان مکتوب آغاز می گردد ...

بر آن شدیم تا اندیشه هایمان را که پرداخت شده بر اثر ساعتها ی متمادی بحث و تبادل نظر بود به مکتوب در آورده و همفکران (و حتی دشمنان) را در این گرداب اندیشه با خود همراه سازیم ... که حاصل شاید ( و فقط شاید ) راهکاری عملی در زندگی ما ... و اطرافیان ما نباشد ... اما دانستن به نفس دانستن رهایی با خود دارد ... و این آزادیست که همه در جستجوی آنیم ...

امید داریم که با یاری خداوند و تلاش برای هر چه مطلوب تر کردن مباحث، در روشنایی دانایی پیشتر رویم ... و نگاهی عمیقتر به زندگی داشته باشیم.